۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

تنـــــــــــــــــــــــــــــهايي....!!!!!




تنها شــــــــــــــــــــــــــــــــــــدي.....؟؟؟؟؟؟؟!!!!

خودكشــــــــــــــــــــــي نكن بر مـــــــــــــــــــــيگرده!!!

بالاخره يا خودش مياد يا نامش!!!!


۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

این قافله ی عمر عجب می گذرد......!!!

http://www.rasekhoon.net/_WebSiteData/PhotoGallery/Photos/bd156c98-793d-41ca-9317-3d2754db6d3d.jpg 
 
 
یادته 5 سال پیش 29 آذر؟
یادته 5 سال پیش 23 دی؟
5 سال گذشت....
سریع تر از فاصله ی 24 روزه ی تولدم تا تولدتون !!!
5 سال پر از خاطره...
پر از شادی...
پر از غم...
پر از تلخی های شیرین و شیرینی های تلخ....
پر از یاد تو بودن و در کنار تو نبودن....
گذشت. به همین زودی به اندازه ی یه پلک به هم زدن


۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

محرم...


خيلي گشتم اما هيچ عكسي هچ تصويري نتونست حال و هواي اين روزامو به تصوير بكشه....

تو اين ايام محرم خيلي ياد فكه ميكنم.....

ياد كربلاي ايران
ياد شهداي دو كربلا ....


اين روزا خيلي دعا كنيد. خيلي....
همين....

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

سفري به ديار يار.... حلالم كنيد




بهمن سال گذشته، درست توي تعطيلات بعد از امتحانات بود.
بعد از چندبار لغو شدن قرار سفري كه خيلي ناباورانه بهش دعوت شده بوديم و تا لحظه ي آخر هم از رفتن يا نرفتن بهش مطمئن نبوديم بالاخره تلفن به صدا در اومد و قرار ما بر رفتن حتمي شد.
بي درنگ عازم سفر شديم....
سفري كه كلي از خاطرات كودكي رو برام زنده كرد. سفر با مامان و بابا، با كلي ذوق و شوق، با ماشيني كه حالا هيجان انگيز تر از قبل بود و مهم تر از همه سفر به دياري كه هميشه عاشقش بودم.

خوشحال بودم و به خودم مي باليدم چون حس مي كردم اين بار يه جور ديگست. اين بار دعوتنامه يه جور ديگه به دستم رسيده بود.
اين بار عشق دوطرفه رو با تمام وجود حس كردم و باز هم دعوت شدم.....



۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

تجربه ای چسبناک



آخه دوست عزیز! با شخصیت! با فرهنگ! این چه کاریه ؟؟؟
ما آدامس با طعم بچگی هم که می خوریم و میریم به دوران کودکی باز یادمون نمیره که وقتی ازش سیر
 شدیم باید جایی بندازیمش که محل نشستن بنده های دیگه ی خدا نباشه....
اما متأسفانه گاهی آدمای به ظاهر متشخص کارایی می کنن که واقعا به دور از فرهنگ و ادب انسان
 متمدن قرن بیست و یکمیه....
البته برای من که تجربه شد !
تجربه تا حواسمو بیشتر جمع کنم
تا به قول یه استاد دید تیزبین و عقابی داشته باشم
تا به ظاهرغلط انداز بعضی آدما اعتماد نکنم (چه ربطی داشت؟؟؟  توجه کنید ربط داره)
البته این یک نمونه از هزاران نمونه بی فرهنگی آدما بود

که گریبان ما رو که نه گریبان چادر و مانتو و شلوار ما رو بدجوری گرفت


 *یه دیوار درست کنید مثل عکس، جوونا رو دلشون نمونه ، ادامساشونو یه جایی بچسبونن مارو گرفتار نکن...ای بابا...