۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

تجربه ای چسبناک



آخه دوست عزیز! با شخصیت! با فرهنگ! این چه کاریه ؟؟؟
ما آدامس با طعم بچگی هم که می خوریم و میریم به دوران کودکی باز یادمون نمیره که وقتی ازش سیر
 شدیم باید جایی بندازیمش که محل نشستن بنده های دیگه ی خدا نباشه....
اما متأسفانه گاهی آدمای به ظاهر متشخص کارایی می کنن که واقعا به دور از فرهنگ و ادب انسان
 متمدن قرن بیست و یکمیه....
البته برای من که تجربه شد !
تجربه تا حواسمو بیشتر جمع کنم
تا به قول یه استاد دید تیزبین و عقابی داشته باشم
تا به ظاهرغلط انداز بعضی آدما اعتماد نکنم (چه ربطی داشت؟؟؟  توجه کنید ربط داره)
البته این یک نمونه از هزاران نمونه بی فرهنگی آدما بود

که گریبان ما رو که نه گریبان چادر و مانتو و شلوار ما رو بدجوری گرفت


 *یه دیوار درست کنید مثل عکس، جوونا رو دلشون نمونه ، ادامساشونو یه جایی بچسبونن مارو گرفتار نکن...ای بابا...

۱۹ نظر:

  1. سلام درود

    هاهاها

    امروز دیدنی بود

    الهی
    الهی

    چرا؟چرا؟ به بچه هاشون فرهنگ نمی آموزن
    مگر نه آنکه فرهنگ یک میراث اجتماعی ایست

    هاهاها

    موفق باشی

    در پناه حق

    پاسخحذف
  2. آدامس رو صندلیتون چسبوندن؟
    عیبی نداره .
    بزرگ می شن یاد می گیرن

    پاسخحذف
  3. نمی گم که چوب خدااااااااا صدا نداره!!!
    البته این اتفاق باید برا فاطمه نامی می افتاد...

    پاسخحذف
  4. اشکال نداره
    من یه شلوار کلا از دست دادم به خاطر همین
    نمی دونم آدامس های جدید چین
    هر کاری می کنیم پاک نمی شن
    آهان راستی
    یه بار دیگه اون پستتون رو خوندما
    باز هم نفهمیدم
    ولی باز هم می خونم
    به من که نا امیدی نیومده
    پس باز هم فعلا

    پاسخحذف
  5. هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاههاهاهاهاهاهاهاهاهاهاههها

    پاسخحذف
  6. خدا هدایت کنه
    بعضــــــــــــــیارو!!!(مخاطب خاص)

    این آدامسا چیه آخه....
    قیره...لاستیکه....رنگه...چیه؟؟

    اخه آدامس با تینر باید پاک بشه؟
    تینر.....؟؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخحذف
  7. سلام..
    چسبوندن آدامس..
    عدم نصب تراکت روی نیمکت های رنگ شده ی پارک..
    انداختن موز درست جلوی در ورودی بیمارستان..
    ریختن بستنی روی صندلی تاکسی..
    همه ی اینها باعث میشه " حواسمان را کمی بیشتر جمع کنیم"
    تذکر دادن به دیگران کار پسندیده ایه..
    اما خودمون تاچه حد حواسمون به خودمون هست؟!
    از دست ما که کاری برای جلوگیری از این اعمال ناپسند و آزار دهنده بر نمیاد..
    اما,
    خودمون که میتونیم بیشتر به دور و برمون توجه کنیم تا نه تنها خودمون قربانی فقر فرهنگی دیگران نشیم بلکه به اطرافیانمون هم هشدار بدیم تا اتفاقات فجیعی از این دست براشون رخ نده..
    راستی!پیشنهادی که دادی جالبه.اما یه نفر قبل از تو در پارک خیابون هفتم چند سال پیش کلید این کار فرهنگی (!)رو زد و به درختی که درست در کنار تلفن همگانی بود آدامس چسبوند..
    مردم استقبال شگرفی کردند ..
    اما شهرداری منطقه !!!..

    پاسخحذف
  8. خدمت هزار انتظار عزیز:
    سلام
    چی دیدنی بود عزیزم؟ من یا لباسای به باد رفتم؟!!

    خودمم امیدوارم در پاک کردن اون لکه های لعنتی موفق بوده باشم. هاهاها

    پاسخحذف
  9. خدمت سهرابی محترم:
    واقعا فاجعه بود....
    امیدوارم نصیب هیچکی نشه.

    پاسخحذف
  10. خدمت مصطفی محترم:
    وقتی بهش دچار شدید اونوقت متوجه میشید چقدر عیب داره....
    میترسم بزرگ بشن بازم یاد نگیرن و حس خباثتشون به بی فرهنگیشون افزوده بشه..!!

    پاسخحذف
  11. خدمت taha عزیز:
    دلت میاد؟!؟!؟!
    آدامس از نوع چوب های نرم خداست احتمالا....هاهاها

    پاسخحذف
  12. خدمت سین جیم محترم:
    اشکال که داره....
    من کلی تینر به کار بردم تا پاکشون کنم. امیدوارم خوب شده باشه. البته اگرم خوب بشه فعلنا با بوی تینر باید یه جوری بسازم.

    ای بابا. ما که میگیم تلاش نکنید متوجه بشید نتیجه ی عکس داره! خب دوست دارید به سعیتون ادامه بدید. موفق باشید.

    پاسخحذف
  13. خدمت صابر خسروی محترم:
    بخندید تا دنیا بهتون بخنده....
    البته بچه ها هم که اثرات آدامسو رو لباسای من میدیدن می خندیدن نمیدونم چرا؟؟!!

    پاسخحذف
  14. خدمت هزار انتظار عزیز:
    خدا همه ی بندگان رو هدایت کنه. مخصوصا اون شیطونارو....
    حالا با تینر که پاک میکنی هم مشکل دو تا میشه: احتمال به جا موندن اثر چربی تینر و بوی مزخرفش!

    پاسخحذف
  15. خدمت new friend عزیز:
    علیک سلام دختر گلم ...
    نه که ما خودمون با فرهنگیم گاهی یادمون میره مردم..... دارن!!! و ما باید حواسمون رو حسابی جمع کنیم.
    شاید باورت نشه اما چندین بار به همین آدمایی که فقر فرهنگی دارن تذکر دادم و جالب اینجاست که چشمان مبارکشان از شنیدن تذکر بنده گرد شد !!! خب حرف حق تلخه دیگه.
    بابا ما پیشنهاد دادیم دیوار درست کنن نه اینکه رو درخت بیچاره آدامس بچسبونن. آخه اونم مثل ما آدما جون داره، داره زندگی میکنه. تصور کن یه آدم کنار اون تلفن عمومیه ایستاده بود و اولین نفر روی اون آدامس می چسبود و الی آخر ... چه فاجعه ای میشد.آدمه میشد مثل لباسای من باید هر شب با تینر حمام میکرد. هاهاها

    پاسخحذف
  16. اوه اوه..... درکت نمیکنم چون تا حالا بسرم نیومده خدا رو شکر!! شاید هم به خاطر اون آداب خاص بسرم نیومده ههههههههههه همون آدابی که تو و فراهانی و قنبری رو کلی پیر کردم باهاشون!!!!!:D

    ولی در هر حال..
    آخی دلم برات کباب خواست:P گل دختر هنرمند روسری آبی کرمی مواظب دلت باش کسی آدامسشو نچسبونه!:)

    * جمله آخر و ساده نگذر ..بقیشو خواستی بگذر!;)

    پاسخحذف
  17. الان یک هفته و نیم از اون پستتون گذشته
    و من هنوز دارم می گردم ببینم چی نوشتید
    چی نوشتید؟
    یه راهنمایی می کنید
    نه؟
    نمی گید؟
    خب خودم می رم پیداش می کنم
    فکر کردید من این جوریم

    . .
    . .
    . .
    . .
    . .
    . .
    . .
    . .
    . .
    . .
    . .
    . .
    . .
    فهمدید چجوری نیستم؟
    بله
    پس چی؟
    بالاخره می فهمم منظورتون چی بود

    پاسخحذف
  18. خدمت حمیده عزیز:
    خدارو شکر که درک نمیکنی.!

    البته ما هم همچین شلخته نیستیم. یه سری آدابو رعایت میکنیم اما خستگیه و.....

    توصیت عالی بود عالی. آویزه ی گوشم میکنم.

    پاسخحذف