۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

هفته ای که پرستار شدم

سلام
همونطور که خیلی از دوستان اطلاع دارن این هفته من و دوست عزیزم هزار انتظار توی بیمارستان مشغولیم .
تاخیر در آپ کردن وبلاگ و یا جواب دادن به کامنت ها هم به این دلیله.
بعد از پایان این دوره وبلاگ با پستی مرتبط آپ خواهد شد.

برامون دعا کنید.
دعا کنید که با دیدن بیمارانی که دارن با درد و آه خدا رو صدا می کنن  به خودمون بیایم.
یادتونه گفتم همه ی اتفاقاتی که برامون می افته در پی حکمت خداست.
شاید رفتن ما به این فضا توی این ماه هم.....

التماس دعا

۱۱ نظر:

  1. هاهاها!

    سلام خانوم دکتر!

    اخی فدای شما دوتا!

    اره، امروز فاطمه بهم می گفت زینب اون جا حس و حال عجیبی داره...

    جدا فرصت عالی ای نصیب تون شده ها! اونم توی این ماه!

    راستی گلم شرمنده بد قولی کردم عکس برات نذاشتما!

    علتشو می گم برات بعدا!

    الان دارم عکس سرچ می کنم! برات می فرستمش...

    پاسخحذف
  2. هاهاها!

    راستی بعد از مدتها " اول"!


    هورا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    هاهاها...

    پاسخحذف
  3. خدمت زینب عزیز:
    سلام گلم
    اول شدنتو تبریک میگم...
    عکسم اشکال نداره خودم یه کاریش میکنم. ممنون از محبتت.
    انشاالله که بتونیم نهایت بهره رو از این فرصت داشته باشیم.

    التماس دعا

    پاسخحذف
  4. بسیـــــــار نیک! ;)
    چقدر بهت میاد این سمت!...
    بیادتم..
    بیادم باش: *

    پاسخحذف
  5. سلام خانم پرستار..چگونه ای؟؟ چیکار میکنی با فضای بیمارستان؟ مهمتر از اون چیکار میکنی با ساعت 6 صبح بیدار شدن؟؟!!(اجرت با امام حسین مادر!!!) راستی پیش ما بیا...فعلا بای بای :-) I Love U Honey

    پاسخحذف
  6. خدمت حمیده عزیزم:
    سلام
    حتما به یادت خواهم بود مثل همیشه.

    التماس دعا

    پاسخحذف
  7. خدمت new friend عزیز:
    سلام عزیزم
    خدارو شکر خوبم به خوبی دوستان.
    فضای بیمارستان خوبه جات خالی کلی زخم و خون و شکستگی و آدمای داغون( هم جسمی هم شخصیتی ) و... میبینیم.....
    کاش 6 بیدار میشدم. ساعت 4.30 که برای سحر بیدار میشم دیگه نمی خوابم. از اونورم 8 صبح تا 5 عصر اینور و اونور میریم....

    ممنون از محبتت و ممنون از حضورت

    پاسخحذف
  8. هاهاها

    دکتر شدین دیگه

    هاهاها

    پاسخحذف
  9. ای بابا
    خانوم دکتر
    اجازه
    من چند وقته که زانوی پای چپم خیلی درد می کنه، واقعا کلافم کرده
    چیکارش کنم؟
    باید وقت بگیرم؟
    این مشکلم رو به خانوم دکتر دوستتون هم گفتم، یه راه حل دادن ولی یکم سخته، میشه شما هم یه دوایی یه چیزی بدید که خوب شه؟
    بعد، آهان، این جا یکی از دوستام هستش، میگه چند وقته موهام داره می ریزه، می پرسن چیکار کنم
    الان پسر خالم هم رسیدن، میگن یه دستور رژیمی برای لاغری بگیرم از شما
    مادر بزرگم هم میگن یه چند ماهی هست که قلبشون درد می کنه، میگن اگه میشه یه قرار جراحی قلب باز هم برای ایشون صادر کنید.
    ................................................
    کلا شوخی کردم
    ان شا الله موفق باشید
    پرستاری و طبابت حتی در حد کم هم همش خیره
    خدا هیچ وقت کمک به بنده هاش رو دست کم نمی گیره
    یک در دنیا و صد در آخرت نصیبتون بشه

    پاسخحذف
  10. خدمت صابر خسروی محترم:
    سلام
    دکتر شدیم اونم چه دکتری....
    فقط توی دوره ی کاریمون نیاز به چندتا نعش کش توی بیمارستان پیدا کردیم . همین

    پاسخحذف
  11. خدمت سین جیم محترم:
    سلام

    جواب سؤالات پزشکی شما:
    زانوی پای چپبون رو ببرید گارانتی تعویضش کنن.
    برای ریزش موی دوستتون بهترین کار اینه که خودشون هرچه زودتر دونه دونه موهاشونو بکنن که دیگه چیزی نباشه که بریزه و روی موهاشون کم بشه.
    بهترین دستور غذایی برای پسرخالتون تحریم غذا است.
    اما قلب مادر بزرگتون. احتمالا مشکل ایشون ناشی از فشارهای عصبی حاصل از خراب کاری های اطرافیان است که اگه اونا درست بشه قلب مهربون مادربزرگتون هم به خودی خود درست میشه و نیاز به دستکاری نداره.

    چهار تا مریض بودین. هر کدوم 14 هزار تومان.
    حساب شما میشه 56 هزار تومان ناقابل....
    .....................................
    سلامت باشید.
    به همه ی دوستان توصیه می کنم که این دوره ی هرچند کوتاه رو بگذرونن چرا که با خودش تجربه ها و درسهای بزرگی رو به همراه داره....

    پاسخحذف